جدول جو
جدول جو

معنی کشک بالا - جستجوی لغت در جدول جو

کشک بالا
(کُ کِ)
نام محلی است کنار راه طهران به چالوس میان واریان و زره گان در شصت و هشت هزار و سیصد گزی تهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شه بالا
تصویر شه بالا
شاه بالا، جوانی هم بالا و همسال داماد که شب عروسی دوش به دوش داماد حرکت می کند، ساق دوش
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 50 هزارگزی جنوب خاوری خوسف و چهل هزارگزی خاور راه مالروی عمومی قیس آباد 103تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی است جزو دهستان کزاز بالا بخش سربند شهرستان اراک، واقع در شانزده هزارگزی شمال آستانه و هشت هزارگزی راه مالرو عمومی. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری. دارای 473 تن سکنه میباشدو از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات، بنشن، چغندرقند، انگور و قلمستان است. اهالی به کشاورزی و گله داری و قالیچه بافی گذران میکنند. راه مالرو دارد و از ازنا اتومبیل میرود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
به ارتفاع کوه، به بلندی کوه:
ببخشید چندانش از گونه گون
شده توده یک کوه بالافزون،
اسدی
لغت نامه دهخدا
(دِ هََ)
دهی است از دهستان مرکزی شهرستان سراوان. واقع در سی و سه هزارگزی خاوری سراوان کنار راه فرعی کوهک به سراوان. سکنۀ آن 100تن. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کُ هََ/ هَُ دِ)
دهی از دهستان فین است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 294 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دهی از بخش شیب آب که در شهرستان زابل واقع است و 448 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
کوتاه بالا و پست قامت. (از آنندراج). خردقامت و صغیرالجثه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان زاوه است که در بخش حومه شهرستان تربت حیدریه واقع است و 601 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ / لِ)
کشک سا. کشک ساب. آلت مالیدن کشک. آنچه با آن کشک را در آب بمالند تا آب آن کشک گیرند
لغت نامه دهخدا
(کِ رِ)
دهی است از دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع در 70هزارگزی شمال باختری بندرعباس سر راه فرعی خمیر به بندرعباس با 215تن سکنه آب آن از چاه و محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است. یک باب دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند واقع در 33هزارگزی شمال خاوری بیرجند ناحیه ای است کوهستانی معتدل ودارای 35 تن سکنه میباشد، فارسی زبانند، از قنات مشروب میشود، محصولاتش: میوه، غلات و بادام است، اهالی به کشاورزی گذران میکنند، مزرعۀ کربلائی محمدبیک ساویه جزء همین ده است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
ده کوچکی است از بخش ماهان شهرستان کرمان. واقعدر 42هزارگزی جنوب خاوری ماهان و 12هزارگزی از راه شوسۀ کرمان - بم. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رَ کِ)
دهی از دهستان طغرالجرد بخش زرند شهرستان کرمان. سکنه 200 تن. آب آن از قنات. محصولات عمده غلات و حبوب و مرکبات. خربزۀ آن معروف است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ارنگه که در بخش کرج شهرستان تهران واقع است و 364 تن سکنه دارد، در این دهستان امامزاده ای است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
شخصی که بقد و بالا و سن و سال با کسی که داماد می شود برابر است و او را در قدیم مانند داماد می آراستند و با او خانه عروس می بردند ساق دوش. شخصی که بقد و بالا و سن و سال با کسی که داماد می شود برابر است و او را در قدیم مانند داماد می آراستند و با او خانه عروس می بردند ساق دوش
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع کیاکلای شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از هلی پشته ی شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی